قوله تعالى: و اتْل علیْهمْ نبأ نوح الآیة. مثال ربانى از حضرت سبحانى آنست که بلا از درگاه ما خلعت دوستانست، و جرعه محنت از کاس محبت نوشیدن پیشه مردان است، هر که نهاد او نشانه تیر بلاى ما را نشاید، طلعت او محبت و جمال ما را هم نشاید، عادت خلق چنان است که هر که را بدوستى اختیار کنند همه راحت و آسایش آن دوست خواهند و سنت الهیت بخلاف اینست هر کرا بدوستى بپسندد شربت محنت با خلعت محبت بر وى فرستد ان اشد الناس بلاء الانبیاء ثم الاولیاء ثم الامثل فالامثل و اذا احب الله عبدا صب علیه البلاء صبا یکى در نگر بحال نوح پیغامبر شیخ المرسلین و امام المتقین که از امت خویش چه رنج و چه محنت دید و در دعوت ایشان بار بلا و عنا چون کشید هزار کم پنجاه سال ایشان را دعوت کرد هر روز او را چندان بزدندید که بىهوش گشتى و فرزندان خود را بضرب و زخم او وصیت کردندید و با این همه محنت و بلیت گفتى چندان اندهان دارم که پرواى زخم شما ندارم و ایشان را این گفت: فعلى الله توکلْت فأجْمعوا أمْرکمْ و شرکاءکمْ شما هر چه خواهید کنید و هر کید که توانید سازید که من بخداوند خویش پشت باز نهادم، و او را کار ساز خود پسندیدم، و با مهر و محبت وى آرمیدم، پرواى دیگران ندارم فعلى الله توکلْت توکل قنطره یقین است، و عماد ایمانست رب العزة میگوید: و على الله فتوکلوا إنْ کنْتمْ موْمنین و منْ یتوکلْ على الله فهو حسْبه هر که بالله پشتى دارد الله او را بسنده است دیگرى او را مىدرنباید شب معراج گفت: یا سید ص یا محمد عجب لمن آمن بى کیف یتکل على غیرى، کسى که یاد ما در دل دارد، با یاد دیگران چون پردازد، او که مهر ما بجان دارد، گر چان در سر آن کند شاید فعلى الله توکلْت توکل برید حضرت رضا است، و نشان صدق وفا است، و حقیقت را صفا است، توکل را بدایتى و نهایتى است در بدایت حلاوت خدمت، و بر همه جانوران شفقت، و اخلاص دعوت و در نهایت آزادى و شادى و بىقرارى. در بدایت این روى نماید که موسى فراقوم خویش گفت: فعلیْه توکلوا إنْ کنْتمْ مسْلمین و در نهایت این بیند که حق جل جلاله فرا مصطفى گفت: و توکلْ على الْحی الذی لا یموت شیخ ابو القاسم نصر آبادى مریدى را پیش شیخ بو على سیاه فرستاد که باز گوى که در توکل تا کجا رفته شیخ بو على جواب فرستاد که بو على مردى بىکار است و توکل نشناسد اما درین بىکارى چنان مشغول شده که پرواى خلق نمیدارد. انفاق است همه ائمه طریقت را که هیچکس از سالکان راه نیکوتر و تمامتر ازین سخن نگفتهاست کمال تحقیق عبودیت در عین تقصیر دیدن نه کار هر بىکارى و تردامنى بود بخود کافر باید شدن اگر خواهى که بحق مسلمان شوى، آن گه عاقبت کار نوح و سرانجام قوم وى هر دو باز گفت: فکذبوه فنجیْناه و منْ معه فی الْفلْک و جعلْناهمْ خلائف و أغْرقْنا الذین کذبوا بآیاتنا نوح در سفینه سلامت در بحر عنایت غرقه مهر و محبت، قوم نوح بحکم شقاوت در دریاى قهر ربوبیت غرقه عذاب و عقوبت.
ثم بعثْنا منْ بعْدهمْ موسى و هارون الآیة. قص علیه ص نبأ الاولین و شرح له جمیع احوال الغابرین ثم فضله على کافتهم اجمعین فکانوا نجوما و هو البدر، و کانوا انهارا و هو البحر، به انتظم عقدهم و بنوره اشرق نهارهم و بظهوره ختم عددهم.
یومک وجه الدهر من اجله
جن غد و التفت الامس
و قال موسى یا قوْم إنْ کنْتمْ آمنْتمْ بالله فعلیْه توکلوا اشارت است که ایمان تنها نه گفتار است که عمل در آن ناچار است، اعمال در اقوال پیوسته، و احوال در اعمال بسته، اقوال صفت زبان است، و اعمال حرکت ارکان است، و احوال عقیده پاک از میان جان است، و توکل عبارت از جمله آنست، موسى قوم خود را گفت اگر خواهید که مسلمان باشید بر الله توکل کنید دست تسلیم از آستین رضا بیرون کنید و بروى اغیار باز زنید و بحقیقت دانید که بدست کس هیچ چیز نیست و از حیلت سود نیست و عطا و منع جز بحکمت حکیم نیست و قسام مهربانست که در وى غفلت نیست. قوم وى جواب دادند که على الله توکلْنا ما دست اعتماد در ضمان الله زدیم و او را کارساز و وکیل خود پسندیدیم و مرادها فداء مراد وى کردیم و کار بوى سپردیم.
روى عبد الله بن مسعود قال قال: رسول الله ص: اریت الامم بالموسم فرأیت امتى قد ملئوا السهل و الجبل فاعجبنى کثرتهم و هیئتهم فقیل لى أ رضیت قلت نعم قال و مع هولاء سبعون الفا یدخلون الجنة بغیر حساب لا یکتوون و لا یتطیرون و لا یسترقون و على ربهم یتوکلون. فقام عکاشة بن محصن الاسدى فقال یا رسول الله ادع الله ان یجعلنى منهم. فقال رسول الله ص اللهم اجعله منهم. فقام آخر فقال: ادع الله ان یجعلنى منهم. فقال رسول الله ص: سبقک بها عکاشة.